This name is Whyman

زمان معنای سکوت است ، و سکوت تنها صدای گذر زمان

This name is Whyman

زمان معنای سکوت است ، و سکوت تنها صدای گذر زمان

وقتی گم میشوی ۲ - 2 when you get Lost


وقتی گم میشوی (قسمت دوم)



صدایی را میشنوم که صدایم نمیزند و هر روز که میگذرد به گوشهایم دیدن می آموزم تا بخوانند و چشمانم تا هستند سخن بگویند با تو، در سکوتِ لبانم زمزمه ای سالهاست که بیداری چشمانم را نجوا میکنند... .
روزی دیگر می آید و دیروز را خواب میمانیم و خوشحال که چقدر خوب در خواب و رویا دنیا زیبا تر است ، رویا خط بخط زندگی ماست وخاطره همان درگیری ما با روزگار؛ برای رسیدن به رویا خاطره میسازیم و حتی اگر روزی به آن برسیم از خاطره ها یاد میکنیم و آنجاست که لبخندی به آرامی وشاید به تلخی لبان مارا در روی صورت به حرکت در می آورد و به نقطه ای خیره میشویم ، آری این سوخت بشر برای ادامه راه زندگی همان خاطرات اند که باید گاه به آن روجوع کرد "این جمله را پسری به من گفت که دیر به دیر باک سوخت خود را از خاطرات من  پر میکرد و حال مدتیست که در جایی از این جاده به دنبالش میگردم"‍‍‍
به یاد می آورم که روزگاری با چشمانم به خوبی صحبت میکردم و چشمانی که صدایم را میشنیدند پاسخی نداشتند جز  خندیدن و گاه خیس شدن که در آن صدای من هم گم میشد ،بدان وقتی گم میشوی که صدایت را در هیاهوی فریاد  نجوا کنی که بس سخت است برای شنیده شدن اما به تو قول میدهم که فریاد زود به سکوت تبدیل میشود و این نجواست که قرنها مانده است، پس هر گاه گم شدی همانجا بمان تا کسی که "هست" صدایت را بشنود تورا بیابد و تو در آغوش او گم میشوی .
هنوز آن صدا می آید که مرا نمی خواند ،میخواهم تا با "من" باشم٬ اما آن صدا صدای من نیست. ... کیست ؟ کجاست ؟ شاید روزی «من» هم صدایم را بشنود.
شاید روزی صدایم را بشنوی اما خوب میدانم که تا خورشید هست کسی به چراغ روشن مانده در کوچه ای تنگ اهمیت نمیدهد٬ که شب ها تنها چاره عابران آن است .
میتوان گفت نورانی شدن بر فراز کوچه ای تنها٬ همیشه هدف نیست٬ شاید روزی فرا برسد که تو آن را روشن کرده باشی ... شاید خورشید برادر تو بوده و حالا بر فراز تو میدرخشد ، باید بالا تر رفت٬ آنجا که تو خورشید را روشن کنی آری باید داغ تر شد٬ باید سوخت .آن سوختن چیزی جز اندیشه نیست٬ چیزی جز افق روشن "منِ" تو نیست، چیزی نیست جز خواستن برای شدن٬ آن چیز که لیاقت توست ،آن چیز که وقتی گم میشوی آنرا در میابی ...


                                                                          ادامه دارد

تابستان 88 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد